متن احساسی در مورد قلب

متن احساسی در مورد قلب

در این مطلب از سایت جسارت می خواهیم در مورد متن احساسی در مورد قلب صحبت کنیم.امیدواریم این مطلب مورد توجه و عنایت شما کاربران گرامی واقع گردد.

متن های احساسی در مورد قلب

قلبِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت

مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

 

 
 

 

سروده خنده ام: هق هق ، و سیل اشک من دریا

مرا آواره گی ؛گردش؛ ، سفر با قلب خوش ؛رویا؛!

 

 
 

 

من و یک عمر دل به تو بستن، عاشق قلب سنگی ات بودن

با تو بودم ولی نفهمیدم ، آدم بت پرست یعنی چه !

 

 
 

 

چیزهای بسیاری در زندگی چشمگیرند

اما معدودی قلب شما را تسخیر خواهند کرد،

آنها را دنبال کنید.

 

 
 

 

می چرخم

و دنیای تو را

با چین های دامنم

به کشف بکر یک خاطره دور می رسانم

موهایم را نباف

این وحشی رام نشدنی سیاه

تجسم پریشانی قلب من است

وقتی تو نگاهم نمی کنی.

 

 
 

 

نمی دانم

می آمدی یا می رفتی

فقط چیزی در قلبم فرو ریخت

نمی دانم

می آمدی یا می رفتی

عبورت، حضوری ماندگار بود

خورشید از پشت

پلکهایت درخشید

و در ادامه ی راهم

طلوع کردی!

 

 
 

 

آغوشت

تمام حرف های نگفته را

در قلبم بازگو می کند

 بگذار چشم هایت لالایی بخوانند

و لب هایت من را

نوازش کنند

اما آغوشت فقط حرف بزند ….

 

 
 

 

از کسانی که

همه چیز را

محاسبه می کنند بترس

و هرگز قلبت را

در اختیار آنها نگذار

آنها حساب عشقی که

نثار تو می کنند را نیز دارند

و روزی آن را با تو

تسویه می کنند.

 

 
 

 

دیر شده، می دانم!

باید بیایم

باران را در چشم هایت بند بیاورم؛ 

به قلبت نفوذ کنم و

خاطره ی سالها تنهایی ات را پاک کنم! 

باید هر چه عشق دارم

به پایت بریزم

بعد از تو

هیچ حسّی به دردِ من نخواهد خورد…!

 

 
 

 

قلب تو آشیانه‌ی من است‎

و قلب من باغ و بهار تو‎

مرا چهار کبوتر است‎

چهار کبوتر کوچک‎

قلب من آشیانه‌ی توست‎

و قلب تو باغ و بهاران من.‏‎

 

 
 

 

هیچ گاه

نفهمیده ام

دوست داشتن چرا این همه

غم انگیز است!؟

هیچ گاه

نمی‌فهمم

چرا می‌گویند

آدمها با قلب‌هایشان عاشق می‌شوند؛

وقتی که من

همیشه عشق را،

در گلویم احساس می‌کنم…!

 

 
 

 

انگار

سال‌ها طول کشید

که دسته ای بوسه

از دهانش بچینم

و در گلدانی به رنگ سپید

در قلبم بکارم.

اما انتظار

ارزشش را داشت

چون عاشق بودم

 

 
 

 

زخمی اگر بر قلب بنشیند،

تو، نه می توانی زخم را از قلبت واکنی،

نه می توانی قلبت را دور بیاندازی!

“زخم” تکه ای از “قلبِ” توست،

زخم

و قلبت

یکی هستند!

 

 
 

 

به تو نزدیکم

چون تنی برهنه به چاقو

چون درختی دست نخورده

به یادگاری

قلبی در من است که فقط

تو آن را می بینی

 

 
 

 

سنگ شده‌ام

و برای تراشیدنِ شاعری از سنگ هم

مردِ میدان نیستی

سنگ شده‌ام

و کلاغ‌ها هر بلایی که خواستند،

تکه‌تکه بر سرم بیاورند

اگر قلب این مجسمه یک‌بارِ دیگر بتپد

 

 
 

 

موطن آدمی را بر هیج نقشه ای

نشانی نیست.

موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که

دوستش می دارند

 

 
 

 

صدای قلب نیست

صدای پای توست

که شبها در سینه ام می دوی

کافی ست خسته شوی

کافی ست بایستی! *

 

 
 

 

خانه را از دوش عشق برداشتم ،

عکس را از قاب ،

یاد را از تخت

و قلبم را از کنار آینه ات .

دوستی ، چمدانی شد برای من

تا قشنگیِ زندگی برای تو بماند …

 

 
 

 

 محبت چون کند زورآزمایی

شکست آرد به قلب مومیایی

 به رنگ و بو مناز ای گل که دارد

خزان در آستین دست حنایی

 

 
 

 

یک قلــب پـــاک؛

از تمــــام مــعـــــابـــد و مســـاجــــد

و کلیـــســـا هــــای دنیـــــا مــقـــدس تـــر است …

 

 
 

 

تفنگ توی دست فقط یه وسیله س ؛ این قلبای سنگی هستن که آدمارو میکشن !

 

 
 

 

روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود؟

خرقه بر دوش و میان بسته به زنار چه سود؟

هر که او سجده کند پیش بتان در خلوت

لاف ایمان زدنش بر سر بازار چه سود؟

دل اگر پاک بود خانه ناپاک چه باک

سر چو بی‌مغز بود نغزی دستار چه سود؟

چون طبیعت نبود قابل تدبیر حکیم

قوت ادویه و ناله بیمار چه سود؟

قوت حافظه گر راست نیاید در فکر

عمر اگر صرف شود در سر تکرار چه سود؟

عاشقی راست نیاید به تکبر سعدی

چون سعادت نبود کوشش بسیار چه سود؟

شعری زیبا از سعدی شیرازی

 

 
 

 

هرکز نفسی پاک نیاید ز دلت بر

تا جان تو فرمانبر این نفس پلید است

یارب به کرم کن نظری در دل عطار

کز دست دل خویش دل او بپزیده است

شعر از عطار نیشابوری

 

 
 

 

نگاه خسته و یک قلب پاک و دریایی

و یک سه تار پر از نغمه اهورایی

دلم بدون تو یک مرغ عشق پر بسته

و باز می‌شود این دل اگر که باز آیی

مرور می‌کنم این اتفاق آخر را

تو رفتی و دل من ماند و اشک و شیدایی

شعر از مریم وزیری